
اگرچه زمین همواره مادر شگفتیها بوده است، اما شدت شگفتیها معمولاً در مقایسه با شرایط محیطی اطراف آشفتگی است كه تعریف میشود. گاهی وقوع یك حادثه یا بروز یك پدیده تنها در قیاس با سایر حوادث و وقایع آن محیط است كه شگفتی به نظر میرسد، حال آنكه ممكن است همان حادثه یا پدیده درجامعهای دیگر چندان به چشم نیاید و برجسته و متمایز نشان ندهد. با این حال طلوع نام بلندی مثل مصطفی چمران در جهان ، یك شگفتی است و همه مرزها و اقلیمها را فارغ از مقتضیات زمانی و مكانی درمینوردد.
كسی كه بتواند تا كرانههای دوردست علم و تكنولوژی را فروتنانه بپیماید و وسیعترین آفاق و انفس جهان را به چشم دل ببیند مراتب بلند عرفانی را بیهیاهو، طی كند اما هنوز دلش مظلومیت كودكی گمنام را در كرانههای اشغال شده فلسطین تاب نیاورد و شرایط سخت سربازی را در همه جبهههای نبرد به جان بخرد، دیگر در تنگنای حوادث و وقایع محصور نخواهد ماند.
او جانش را چنان زلال كرده بود كه هر آینه ، عكس رخ یار در آن میتابید و روحش را چنان وسعت بخشیده بود كه تا ناپیداترین افقها پر میكشید و در طوفان شداید و مصائب استوار نگاهش میداشت.
اكنون كه او سدره المنتهی بر این جهان پرغوغا مینگرد و دیگر دستهای مهربانش پناهگاه مظلومان لبنان و فلسطین و ایران نیست، ماییم و راهی كه او پیش ما گذاشت. ماییم و نامی كه از او در حافظه نسل امروز و دیروز ما، باقی است.
حال نگاهی كوتاه میاندازیم به زندگانی و خاطراتی چند از آن بزرگوار.

دكتر مصطفی چمران، در 18 اسفند سال 1311 در تهران خیابان پانزده خرداد بازار آهنگرها سرپولك متولد شد. وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه نزدیك پامنار آغاز كرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند. در دانشكده فنی دانشگاه تهران ادامه داد و در سال 1336 در رشته الكترومكانیك فارغ التحصیل شد و یك سال به تدریس در دانشكده فنی پرداخت وی در همه دورانها تحصیل شاگرد اول بود و در میدان اجتماع مردی فداكار.
وی در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریكا اعزام شد و پس ازتحقیقات علمی در جمع معروفترین دانشمندان جهان در كالیفرنیا و یكی از معتبرترین دانشگاههای آمریكا، بركلی با ممتازترین درجه علمی موفق به اخذ دكترای الكترونیك و فیزیك پلاسما شد. او از 15 سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیت الله طالقانی در مسجد هدایت و درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شركت میكرد و از اولین اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی در دوران دكتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن در نهضت نفت شركت داشت و از عناصر پرتلاش در پاسداری از نهضت ملی ایران در كشمكشهای مرگ و حیات این دوره بود. در واقع دكتر مبارزات سیاسی خود را قبل از مسافرت به آمریكا در راه استیفای حقوق مستضعفان شكلگیری كرده بود.
بعد از كودتای ننگین 28 مرداد و سقوط حكومت دكتر مصدق به نهضت مقاومت ملی ایران پیوست و سختترین مبارزهها و مسئوولیتهای او علیه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ایران، بدون خستگی و با همه قدرت خود، علیه نظام طاغوتی شاه جنگید و خطرناكترین ماموریتها را در سخترین شرایط با موفقیت به انجام رسانید.
در آمریكا تا آنجا كه شرایط زمانی و مكانی اجازه میداد برای تشكیل نیروهای انقلابی كوشید و زمانی كه آن دیار را اشباع شده یافت به مصر و سپس به لبنان مهاجرت كرد تا با فراهم ساختن فعالیتهای چریكی و تربیت این نیروها در جنگ مستقیم با اشغالگران سرزمین قدس، استطاعت رزمندگان لبنانی و ایرانی را برای مقابله با دشمنان اسلام طبق دستور قرآن مجید بالا ببرد: و اعدوا لهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخیل (آیه 60- سوره انفال).
در آمریكا با همكاری بعضی از دوستانش برای اولین بار انجمن اسلامی دانشجویان آمریكا را پایهریزی كرد و از موسسین انجمن دانشجویان ایرانی در آمریكا به شمار میرفت كه به دلیل این فعالیتها، بورس تحصیلی وی از سوی رژیم شاه قطع میشود.
پس از قیام خونین 15 خرداد سال 42 به همراه بعضی از دوستان مومن و همفكر، رهسپار مصر میشود و مدت دو سال در زمان حكومت عبدالناصر، سختترین دورههای چریكی و جنگهای پارتیزانی را میآموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته میشود و فورا ًمسئولیت تعلیم چریكی مبارزان ایرانی به عهده او گذارده میشود.
و در همان دوران بود كه امام موسی صدر توانست با برخورداری از خلوص و فداكاری دانشمند و سرداری چون چمران عارف و مجاهد، حركت شیعیان محروم لبنان را تشكیل داده (متشكل كرده) و به جوانان مستضعف آن دیار هویت بخشیده به خدایشان متكی سازد.
پس از پیروزی انقلاب به وطن بازمیگردد و از همان روزهای آغازین حضور در جمهوری اسلامی تجربیات خود را در خدمت انقلاب میگذارد در این مختصر شرح خدمات آن شهید بزرگوار میسر نیست، ولی آنچه كه مسلم است با اشرافی كه بر سیاست منطقه و بینشی كه از اوضاع جهان داشت همواره مسیر انقلاب اسلامی ایران را پیشبینی میكرد و چارهجوییهایی لازم را برای حراست و به ثمررساندن آن معمول میداشت، بدون اینكه كارهای خود را بزرگ كرده و به چشم دیگران آورد. در نتیجه بسیاری از نزدیكان آن شهید بزرگوار هنوز هم از وسعت و عمق خدمات او مطلع نیستند.
معاونت نخست وزیری، وزارت دفاع، نمایندگی مجلس شورای اسلامی و نمایندگی رهبر انقلاب در شورای عالی دفاع از جمله سمتها و مسئولیتهای دكتر چمران بعد از پیروزی انقلاب بوده است.
در زمانی كه در ایران بود تمام تلاش خود را صرف تربیت اولین گروه پاسداران انقلاب در سعدآباد میكند. سپس در شغل معاونت نخست وزیر در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر میاندازد تا سریعتر و قاطعانهتر مساله كردستان را فیصله دهد تا این كه بالاخره در قضیه فراموشنشدنی «پاوه» قدرت ایمان و اراده آهنین و شجاعت و فداكاری او بر همگان ثابت میگردد.

شهید دكتر چمران با همه امكانات مادی كه میتوانست در اختیار داشته باشد، زندگی ساده و بیتكلف خود را كه از خانواده بیبضاعتش به ارث بده بود ادامه داد. دكتر امكانات را كنار گذاشته بود صندلی نرم وكالت مجلس شورای اسلامی را ترك گفته، همراه معدودی از تربیت شدگان مكتب حسینی به قلب صفوف تانكها و سپاهیان وسیع دشمن میزند، تا آرایش نظامی متجاوزین را درهم شكند و برای نیروهای دفاعی از هم پاشیده ایران زمان بخرد، تالاقل فرصت شركت در یك مصاف نابرابر را بدست آورند، و پیروزی نیروی ایمان و شهادت را بار دیگر در كربلای خوزستان در برابر دیدگان و نسل حاضر به نمایش بگذارند.
با تمام عشقی كه به وطن داشت، دوست و دشمن مانع و مزاحم فعالیتهای تاریخساز او میشدند. دوستان میترسیدند وجود او را از دست بدهند و دشمنان میخواستند او را از صحنه فعالیت دور كنند.
دكتر چمران بعد از حمله ناجوانمردانه ارتش صدام به مرزهای ایران و یورش سریع آنها به شهرها و روستاها و مردم بیدفاع آرام ننشست به خدمت امام خمینی (ره) رسید و با اجازه ایشان به همراه آیت الله خامنهای نماینده دیگر امام در شورای عالی دفاع و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی به اهواز رفت و گروهی از رزمندگان داوطلب، در گروه او جمع شدند و او با تربیت و سازماندهی آنان، ستاد جنگ های نامنظم را در اهواز تشكیل داد. این گروه كم كم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد.
دكتر چمران كمتر حرف میزد، ولی همان سكوت و نگاه عمیق بهترین آموزنده بود. با آنكه میتوانست معلم خوبی باشد، ولی ترجیح میداد بعنوان یك مربی مكتب دینی خود را درست اداره كند و جبهه را بر راحتی خود ترجیح داد.
یكی از كارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول، ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود كه در منطقه حضور داشتند و بازده این حركت و شیوه جنگ مردمی و هماهنگی كامل بین نیروهای موجود، تاكتیك تقریباً جدید جنگی بود، چیزی كه دشمن از آن غافل بود.
دكتر چمران در منطقه سوسنگرد واقعاً حماسه آفرید و حتی در محاصره تانكهای دشمن قرار گرفت. نبرد سختی درگرفت، تانكها به او حمله كردند و او همچون شیری در میدان، در مصاف با دشمن متجاوز، از نقطهای به نقطه دیگر و از سنگری به سنگر دیگر میرفت و ... هرچه تنور جنگ گرمتر میشد و آتش حمله بیشتر زبانه میكشید، چهره ملكوتی او گلگونتر و شوق به شهادتش افزونتر می شد تا آن كه از دو قسمت پای چپ زخمی شد.
از فرماندهی دستور دادند: «پل را بزنید» همه بچهها جمع شدند، چند گروه داوطلب. دكتر به هیچ كدام اجازه نداد بروند. گفت: «پل زیر دید مستقیم است.» یك روز صبح خبر آوردند پل دیگر نیست. رفتیم آن جا واقعاً نبود. گزارش دادند دكتر و گروهش دیشب كه از كنار رود برمیگشتند، می خندیدند و برمیگشتند.

در سحرگاه سی و یكم خردادماه شصت، پس از شهادت ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه، دكتر فرماندهی منطقه را بدست گرفت و (البته یكی از فرماندهان را به جای ایشان معرفی نمود.) نظم را در منطقه و میان رزمندگان برقرار كرد. در لحظه حركت وی یكی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: همانند روزهای عاشورا كه یكایك یاران حسین علیهالسلام به شهادت رسیدند، عباس علمدار او (رستمی) هم به شهادت رسید و اینك خود همانند ظهر عاشورای حسین علیهالسلام آماده حركت به جبهه است.»
شب قبل از حركت ، دكتر چمران در آخرین جلسه مشورتی ستاد، یارانش را با وصایای بیسابقهاش نصیحت كرده بود. و سرانجام بطرف سوسنگرد حركت كرد، تمام رزمندگان را در كانالی پشت دهلاویه جمع كرد، شهادت فرماندهشان را به آنها تسلیت گفت، و با دلی مالامال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار خود، گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما را دوست داشته باشد، میبرد.»
خداوند نیز ثابت كرد كه او را دوست دارد و چه زود او را به سوی خود فراخواند.
- هر هفته میآمد، یا حداكثر ده روز، یك بار. از اول خط سنگر به سنگر میرفت. بچهها را بغل میكرد و میبوسید. دیگر عادت كرده بودیم. یك هفته كه میگذشت، دلمان حسابی تنگ میشد.
- میگفتند چمران همیشه توی محاصره است. راست میگفتند: منتها دشمن ما را محاصره نمیكرد دكتر نقشهای میریخت. میرفتیم وسط محاصره، محاصره را میشكستیم و میآمدیم بیرون.
- یك روز از تهران زنگ زدند . حاج احمد آقا بود. گفت: به دكتر بگو بیا تهران. گفتم: عهد كرده با خودش، نمیآد. گفت: نه بگو بیاد. امام دلش برایش (دكتر) تنگ شده. بهش گفتم، گفت: چشم همین فردا میریم.
- از تهران زنگ زدند اهواز. گفتم میخوام برگردم. گفته نمیخواهد بیایی. همان جا باش خودم را معرفی كردم. یكی از بچهها گوشی را گرفت. زد زیر گریه. پرسیدم چی شده؟ گفت یتیم شدیم.
نتیجه:
دكتر مصطفی چمران ، عارفی دلسوخته ، دارای ذوقی سرشار و یك هنرمند بود، یك نقاش و یك نویسنده مسلط بود. او ادبیات فارسی نخوانده بود، اما وقتی كسی نوشته او را میخواند نویسندهای توانا و مسلط بر كلام را در پشت این سطور می دید.
دكتر چمران نه تنها مسئولیت را میپذیرفت و مبارزه میكرد، بلكه طوری عمل میكرد كه دیگران هم احساس مسئولیت كنند. دكتر در دانشگاه بركلی آمریكا فیزیك پلاسما خوانده و قبولی phd از دانشگاه آمریكا گرفته بود، ولی بعد از پیروزی انقلاب و 22 سال دوری از وطن به ایران آمد تا در كنار مردم خود باشد و زمانی كه جنگ میشود، مثل سایر مردم برای دفاع از وطن و ناموسش به جبههها می رود. او میتوانست در آن شرایط در آمریكا بماند و از مزایای مدرك تحصیلی خود بهره مند شود ولی به ایران می آید و تمام وجود خود را وقف اسلام و مسلمانان می كند. ایشان دارای شخصیت چندبعدی بودن و منحصر به فرد. زمانی كه با امام آشنا شد، به راه او رفت و بطور كامل خود را در خدمت نهضت قرار داد و در هرجا كه به او نیاز میشد از كوههای كردستان و دشتهای سوسنگرد گرفته تا لبنان و سنگر وزارت دفاع و مجلس شورا حضور مییافت و خدمت میكرد.
دكتر پرشور، هیچگاه مجال آن نیابت كه تمامی توان را استعدادهای خود را كه سخت مورد احتیاج انقلاب بود به خدمت درآورد و هیچ گاه نتوانست برنامههای دراز مدت خود را جامه عمل بپوشاند بدین جهت همیشه ناراحت بود و رنج میكشید و زیر كوهی از درد به سر می برد، و مصائبی كه گاه دوستان، و زمانی دشمنان بر او تحمیل میكردند همه را تحمل میكرد. از این رو در جمع اجتماع غریب بود. غربت شكنندهای كه مغز استخوان آدمی را می سوزاند، و زبان مرد توانایی را چون مولای خود علی به شكایت وا می دارد.
دكتر به شهید و شهادت افتخار میكرد و آرزوی آن را در سینه می پروراند و كسانی كه با شهید چمران آشنایی داشتند میدانند كه او به ملاقات پروردگارش دل بسته بود. « ... فمن كان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملاً صالحاً و لایشرك بعباده ربه احداً» آیه 110 سوره كهف. پس كسی كه به ملاقات پروردگارش امید بسته است، عمل صالح انجام دهد در عبادت پروردگارش احدی را شریك او نمی گیرد.
و براستی كه خداوند با خلقت خود، خلاقیت و صفت خود را به كمال رسانده است. و نباید دكتر را مرده فرض كنیم، بلكه شهادت او حق است و او زنده است و ما مرده و به فرموده قرآن كریم: «ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون.» (آیه 169 سوره آل عمران) «البته نپندارید كه شهیدان راه خدا مرده اند، بلكه زنده اند به حیات ابدی و در نزد خدا متنعم خواهند بود.»
روحش شاد و یاد و نامش گرامی باد.
منابع
1- بینش و نیایش از سردار پرافتخار اسلام شهید دكتر مصطفی چمران، بنیاد شهید چمران، چاپ دهم، 1382
2- برگرفته از یادنامه شهیدان سطرهای سرخ، ویژه شهید چمران، شماره 74، مركز ایثار و شهادت، شاهد
3- «سرو»، ویژه نامه بسیج و دفاع مقدس، سه شنبه 6 تیرماه 85، شماره 2061، ص 11، ضمیمه روزنامه جوان
4- برداشتهای مطالعاتی محقق
پایگاه مقاومت بسیج شهید خدادوست آلکله
:: موضوعات مرتبط:
شهداء , جبهه و جنگ،
،